هفت سین کرمت جور،همیشه آقا...

حسین جان؛

سائل و سینه زنی ،

   سیب ، سحر ، سوره فجـــــــــــر

                                   سوز دل ؛

بهر عزای تو دمادم داریم...

هفت سین کرمت جور،همیشه آقا

ما فقط یک " سفر کـــــــربــــــ و بـــــلـــا " کم داریم!

====================================



سال نود برایم عجیب سالی بود . اتفاقات نه چندان خوشایندی برایم افتاد

که در بیشترشان خودم مقصر بودم

اما یک حسن داشت این اتفاقات

این که خودم را و راهم را پیدا کردم و طعم شیرین "توبه" را چشیدم

سالی پر از خیر و برکت برای همه تان آرزومندم

یادمان باشد لحظه تحویل سال اول برای فرج یوسف زهرا(س) و سلامتی نائبش امام خامنه ای دعا کنیم.

آخرین روز سال ۹۰ نوشت : امروز صبح پدر از بین الحرمیـــن زنگ زد و گفت سلام بده به آقا اباعبدالله و حضرت عباس... زبانم قفل شده بود انگار... بغضم ترکید درست مثل اولین باری که به آن خاک پر بلا قدم گذاشتم..

این هم شد عیدی ما

و گوش ها همه در لحظه اذان سنگین...

امروز دم دمای ظهر زدیم به دل خیابون برا خریدن آخرین قلم از اقلام نوروزی مان یعنی کفش!

توی مغازه کفش فروشی وارد شدیم و طبق معمول، ضبط صاحب مغازه روشن بود و اگه اشتباه نکنم محسن چاوشی داشت با صدای انکر الاصواتی گوش همه را می خراشاند.!.

مام مشغول امتحان کفشها و خلاصه یه جورایی کلافه کردن صاحب مغازه شدیم.

بالاخره آنچه باب میل بود یافتیم و خودمان و خواهرمان از مغازه رفتیم بیرون و مادر ماند تا پول را بپردازد. نگاهی به ساعت کردم و دیدم دقیقا موقع اذان ظهر بود و کماکان داشت صدای موزیکهای متنوع شنیده می شد از مغازه های متنوع! یادم آمد به خاطر نماز جمعه ، مساجد بسته اند و صوت اذان فقط از گلدسته های مسجد دانشگاه تهران ، امروز شنیده می شود !

ناخودآگاه یاد این شعر افتادم و برای خواهرم زمزمه کردم بیتی را که تیتر این پست شده :

هوا گرفته،زمین خسته،آسمان سنگین

پریده رنگ تر از برگ های پاییزیم

که در نبود شما ،سیلی زمان سنگین!

چقدر بر دل ما زخم دشمن بسیار

برای غارت دل ها حرامیان در پیش

زمان بردن نام شما،زبانها لال

و گوشها همه در لحظه اذان سنگین

چقدر کیسه از ما ، دعای خیر سبک

چقدر بغض شما صاحب الزمان سنگین

بیا که بی تو نشستن در انزوا ننگ است

بیا که بی تو تماشای این و آن سنگین


پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - امام زمان (عج) در روایات


+آخرین جمعه سال است و بی آقا چقدر دلهامان گرفته است...

+دیروز رفتیم گلزار شهدا با یکی از رفقای اهل دل . سنگ مزار یکی از شهدای بی نام و نشان را نشان کردیم و نشستیم سر مزارش به درد و دل . آنقدر دلمان تنگ بود که هق هقمان بلند شد . خانمی آمد و به من و رفیقم به قولی سرسلامتی داد و گفت انشالا خدا صبر بده ! جفتمان ماندیم مات! آخر درشت نوشته بود  " شهید گمنام " هیچ نگفتیم اما این حرفش مرا بیشتر سوزاند . بیاد خانواده های چشم انتظارشان افتادم ... رسما داغون شدم.

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست!
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
"بال"وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که بروی گسل زلزله هاست
باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

برایم داشت شعر میخواند در مدح مولایم علی و من داشتم خاطراتت را مرور میکردم ،حاجی! یکهو دید پلکهایم به لرزش افتاد...گفت برای اینکه برایت شعر خواندم بغض کردی؟ آخر سوز عجیبی داشت صدایش. هم دلم را برده بود به ایوان طلای مولا... هم...هم میدانی به کجای خاطراتت رسیده بودم همان آن؟ به همانجا که برای دوستت تعریف میکردی : " توی عملیات خیبر ، دستم که قطع شده بود،یکی گفت حسین میخوای شهید بشی یا نه.حس میکردم هر جوابی بدم همون میشه.یاد بچه ها افتادم.یاد عملیات . فکرکردم وقتش نیست حالا،گفتم نه.چشم باز کردم دیدم یکی داره زخمم رو میبنده."

حاجی! تو که هر چه بخواهی همان میشود... این درد دوری از تو ،این درد بی لیاقتی دارد میکشد مرا! برای رفتنم دعا کن!

پرواز همین و تمام.

×××××××××××××××××××××××××××××××××

بعدن نوشت : وقتی پدرت فردا عازم کربلا باشه و ینی اینکه سالشو جلوی شش گوشه اربابمون نو میکنه ، بیشتر از قبل همون درد بی لیاقتی که قبلن گفتم ، سنگینی میکنه رو سینه ت...

دیدار با مظلومترین شهدای زنده هشت سال دفاع مقدس

عیادت از یادگاران جنگ تحمیلی و ارزش نهادن به حرکت مقدس آنها شاید کوچکترین کاری باشد که من و تو می توانیم انجام دهیم. من و تویی که ادعایمان، گوش فلک را کرده است و در عمل هنوز اندر خم نامگذاری ۴ کوچه و خیابان به نام شهدا مانده ایم.

از اینرو در نظر داریم برای دیدار با یادگارانی که در هیاهو های شهر از یاد رفته اند، از مرزهای قاب کتاب خاطرات و بعضا تلویزیون و مصاحبه و هزار و یک کار کلیشه ای دیگر، پا را فراتر گذاریم و در آستانه سال جدید، برای ساعاتی هم که شده، عمر ناچیزمان را وقف کسانی کنیم که جوانی شان را وقف ما کرده اند.

جانبازان اعصاب و روان بیمارستان نیایش روز چهارشنبه 24 اسفند ماه 1390 ساعت 3 عصر ، چشم به راه من و تو هستند تا در آستانه سالی نو با یک بغل احساس پا به خانه محصورشان گذاریم و دل های زندانی شان را با لبخند رهایی بخشیم.

آدرس:سعادت آباد،بالاتر از میدان کاج،روبروی بیمارستان شهید مدرس،نگارستان یکم،گلستان یکم،پلاک 4

http://www.hizbullahcyber.com/content/114

نــ ــمـــ ــاز عـــ ــشـــ ــق

بسم رب الحسین

نــ ــمـــ ــاز عـــ ــشـــ ــق

"نماز عشق دو رکعت است" که وضوی آن جز با خون صحیح نیست . نمازی است که هر جا نمی شود بجا آورد،

مگر در قـ ــتــ ــلــ ــگـــ ـــاه..

پس با فضیلت ترین آن در حرم کربلاست...

"نماز عشق دو رکعت است" مقدمات فراوان می خواهد . اول عاشق باید دل را به اشک شستشو دهد ؛ بعد ،

 از عشق لقاء بسوزد. تا آنکه این سوختن در خانه ی تنش افتد و با خون ، وضویش را آماده سازد.

"نماز عشق دو رکعت است" بعد از نماز ، ملائک را در در اطراف می بینی که آماده اند تا تو را به معراج و

 دیدار خدا برند. معمولا در " جبهه " بجا آورده می شود . بر تمامی آنها که به جبهه مشرف شده اند واجب می شود!

چون "شــ ــهــ ــادت" را انتخاب کرده اند. این دو رکعت ، نشانه پیروزی است. چون شهادت نیز خود پیروزی است.

"نماز عشق دو رکعت است" اما نمی شود؛ نوشت چرا که نوشتن برای این نشاید.

"نماز عشق دو رکعت است" رکعت اول : خونین شدن " تن " رکعت دوم : آزاده شدن " روح "

کسی نیست و نخواهد آمد که لذت و مناجات این نماز را بداند ، چرا که بجا آورندگان آن شهیدانند و کسی ندانست؛

 که عاشق با این نماز تا کدامین منزل دوست را پیمود اما غنچه های باز شده خونین در بدنش گواهی می دهند

 که به سرمنزل لقاء رسیده است... 

(شهید فرجی)


شهادت

شهید فرجی

پست نوشت: نرم نرمک خودم را دارم پیدا میکنم. به یک حقیقت باید اعتراف کنم. اینکه فلسفه وجودی من

 با یک لغت معنا میشود : " شهادت "

یعنی وجودم ، کالبدم و تمام هستی ام جز شهادت را نمی خواهد. تک تک دم و بازدم هایم را نذر شهدا کرده ام

 به امید گوشه چشمی از آنان .

خدا را به نگاههای آسمانی حاج همت ، به لبخندهای خاکی حاج حسین (خرازی) و به آبروی شهدای بی نام و نشان

 که گمنامی را از مادرم زهرا (س) به ارث برده اند قسم داده ام که خیر مرا، مصلحت مرا ، در شهادتم قرار دهد.

فلسفه وجودی ام این است و جز این نیست.

+برای هم طلب شهادت کنیم.

یا علی



a

a

به نام خداي ساكن در دلهاي شكسته

اولش فکر می کردم راه حل آن است که گاهی وقت ها،  بعضی احساس ها را ببری یک جایی کنج دلت، تا بماند و خاک بخورد و بعد هم یک روز، با خودت بمیرد و برود...
می دانستم که اگر نرود و قد بکشد و دستش برسد به زندگی ات، می آید و می پیچد به پروپای بودنت؛ دست دنیایت را تنگ می کند؛ غرورت را بر باد می دهد؛ یک جاهایی، ناجور می شکندت و آخرش هم، احساست که رفته، هیچ؛ تازه تو می مانی و غروری که نیست و شاید حتی حس یک معصومیت از دست رفته هم، روی شانه های شکسته ی غرورت سنگینی کند...

نه که دانسته هایم غلط باشدها، نه؛ راه حلم اشتباه بود.
حالا فهمیده ام که آن بعضی احساس ها را نباید ببری شان کنج دلت تا بماند و خاک بخورد که باز بعدها، هر وقت دلشان خواست، با بهانه و بی بهانه، بیایند وسط زندگی ات و میان لحظه هایت قدم بزنند و قد علم کنند و خودی نشان بدهند و ...

(اصلش بعضی چیزها کنجی ماندن و خاک خوردنشان کار را بدتر می کند؛ تازه می شوند زیرخاکی و عتیقه هم که می دانی، قیمتش هر روز که بگذرد، بالاتر می رود و دردسر نگه داری اش هم بیشتر!)

حالا فهمیده ام آن بعضی احساس ها را باید بیاوری شان درست وسط دلت، بعد، قبل آنکه فرصت کنند از دل، راهی به روزمره ی زندگی ات باز کنند و بشوند همه کاره ی بودنت، همین طور که زل زده ای به چشم هایشان، به حس خوب داشتنشان و همین طور که بغض کرده ای و سرشار حسرت شده ای، چاقوی عقل را بگذاری روی گردنشان و قربانی شان کنی... بعد تازه بغضت بشکند و سر تا به پا اشک بشوی و بنشینی به سوگواری شان و بعدتر، خسته و بارانی و خیس و تب دار و عزادار و مستأصل، برایش زمزمه کنی که مرا ببخش حس خوب من! آدم گاهی مجبور می شود؛ دنیاست دیگر...

گاهی زندگی، همین قدر تلخ، همین قدر خشن، حقیقتِ بودن خود را می زند توی صورتت...

--------------------------------------------

پي نوشت : سلام به همه شما دوستان عزيز وبلاگي و غير وبلاگي. متن بالا شرح مختصري بود در باب غيبت 40 روزه ام. اميدوارم نبودنم را بادل دريايي تان ببخشيد.

من دوباره برگشتمو انشاالله مي مانم.

تبريك نوشت : از همه مردم عزيز تهران و ايران به خاطر حضور دشمن شكنشان در انتخابات 12 اسفند تشكر مي كنم. ببخشيد كه تبريكم با 2 روز تاخير انجام شد! آخه تا ديروز درگير شمارش آرا بوديم !

سرو سي ساله كه پابرجا ماند

رو سياهي به رخ آنها ماند

دشمن و دوست همه مي گويند

پرچم سيد علي بالا ماند