به بهانه آغاز هفته دفاع مقدس


اتل متل یه قصه/از غربت یه دایی/جانباز هشت سال جنگ/موجی و شیمیایی

The image “http://mojniknam.persiangig.com/image/nan/dplnpdnf1amc7q6smzqp.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

خسته و دل شکسته/همیشه سرفه می کرد/میخندید اما آروم/به خود می پیچید از درد/دایی جونم تو خونه/نور نگاه ما بود/بعد بابای خوبم/پشت و پناه ما بود/توی خونه با اینکه/جای بابام خالی بود/اما با داییجونم/زندگیمون عالی بود/تو جبهه با هم بودن/خردل اونارو سوزوند/بابای من شهید شد/داییم به یادگار موند/موج که اونو میگیره/خونه به هم میریزه/داد میکشه بخوابید/نوبت سینه خیزه/یا خیلی آروم میره/نقشه جنگ میکشه/برای غافلگیری/طرحی قشنگ میکشه/یه شب که موج گرفتش/همه توی خواب بودیم/بی تاب بود اما همه/توی خواب ناب بودیم/بی تاب وپر تلاطم/هی بی قراری میکرد/با سر میزد تو دیوار/هی گریه زاری میکرد/

The image “http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2010/09/568752_orig.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

آروم آروم بی صدا/گریه میکرد میخندید/انگار که توی جبهه اس/چون رفیقاشو میدید/
انگار یهو حاجی رو/دیدش و گرم گرفتن/از بی وفایی های/بعد جبهه ها گفتن/دویدو رفت توی حال/فریاد کشید خمپاره/همه پناه بگیرید/از موجای ماهواره/یه لحظه داد زد حاجی/اینقده سرد نبودی/منو تنها گذاشتی/تو که نامرد نبودی/

http://irancartoon.ir/news/archives/yahossein.jpg

نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها جدل/جنگ با بد حجابی/با سی دی مبتذل/نمیبینی چه سخته/بعد جبهه ها فریاد/نبرد با بی غیرت/نبرد با اعتیاد/نمیبینی چه سخته/بهد جبهه ها نبرد/شناسایی دشمن/تمیز مرد و نامرد/
حاجی نیستی ببینی/جوونو قرتی کردن/اونو به جای مسجد/مشغول پارتی کردن/
حاجی نیستی ببینی/به ماها نیش می زنن/به عشقمون می خندن/طعنه به ریش می زنن/حاجی نیستی ببینی/یه عده ای کمونیست /میگن زمان جنگ نیست/میگن شهید الگو نیست/حاجی نیستی ببینی/چفیه عار و ننگ شد/مانتوها کوتاه شدن/بد حجابی قشنگ شد/حاجی نیستی ببینی/یه عده دلسنگ شدن/یه عده غرق دنیا/پشیمون از جنگ شدن/حاجی میخوام دلم رو/پر از شقایق کنم/از غصه ها بمیرم/دلم میخواد دق کنم/
حال دایی که خوب شد/ماجرا رو که فهمید/با شرمندگی گفتش/منو باید ببخشید/
این اواخر دایی جون/ذره ذره آب می شد/میسوختش و میساختش/عینهو آفتاب شد/خیلی وقتا دایی جون/شبا تا صبح بیدار بود/توی قفس پرنده/همش فکر فرار بود/یه شب که رفتیم هیئت/روضه کوچه خوندن/از حضرت فاطمه/قلب اونو سوزوندن/روضه رسید به اوجش/غربت و خوب حس میکرد/سیلی و کوچه و در/با دست بسته مرد/رفتش تو حال سجده/از ته دل گریه کرد/هم نوای عرشیا/ناله کشید از این درد/وقتی تموم شد هیئت/دیدیم دایی افتاده/انگار که بیست ساله که/دایی جونم جون داده/هرچی تکونش دادیم/هیچ تکونی ندیدیم/هر چی صداش می کردیم/صدایی نشنیدیم/رسوندیمش به اورژانش/دکترا گفتن مرده/داد کشیدم دروغه/دایی من نمرده/

http://alef.ir/1388/images/hemmat8_int.jpg

پا شو بریم به خونه/مامان چشم انتظاره/بعد بابا به جز تو/پناهگاهی نداره/آره داییم راحت شد/از دست بی وفاها/با غصه و خون دل/دق کردش از جفاها/به تشییعش اومدن/مسئولای زیادی/هرکدوم از مسئولا/می کردن از اون یادی

طلا بخوریم یا خجالت آقای شهردار؟!

دیروز خبری خوندم مبنی بر اینکه قراره تو برج میلاد تهران بستنی طلا با قیمت 400 هزار تومن ناقابل عرضه بشه به مردم فهیم و شریف تهرانی(!) البته این مردم در واقع همون طبقه مرفه و بی درد جامعه هستن که از دید برخی آقایون رفاه( اصلاح) طلب ، همه مردم هستن و اصلا هر چی امکانات و رفاه و ... هست باید متعلق به این طبقه جامعه باشه؛ 

وقتی این خبرو خوندم مخم آژیر بنفش کشید آخه مثلا ما اسمش اینکه توی مملکت جمهوری اسلامی زندگی می کنیم ، ما انقلاب کردیم که زندگی بر مبنای اسلام رو توی کشور پیاده کنیم اما با این اخبار عجیب و غریبی که هر چند وقت یکبار و بیشتر هم از جانب شهرداری می شنویم یه لحظه پیش خودمون شک می کنیم که آیا این بود محصول انقلابی که روح خدا(ره) تا آخرین لحظه عمرش پاش واستاد و بعدش رهبرم نازنینمون تا الان با تمام وجودش داره برای به ثمر رسیدنش که همون جامعه امام زمانیه تلاش می کنه؟! جامعه امام زمانی یعنی همون مدینه فاضله؛جامعه ای که توش اثری از اختلاف طبقاتی نیست؛ اسراف معنی و مفهومی نداره؛ همه مسلمونا به همدیگه کمک می کنن تا کسی شب سر گرسنه روی بالش نگذاره که اگه بگذاره به فرموده رسول مهربانی، باید به مسلمونیمون شک کنیم...

حالا میشنویم بستنی با روکش طلا و ترکیبات طلا می خاد توی این رستوران سرو بشه تازه کلیم افتخار می کنن بهش! واقعا ما داریم به کجا میریم؟ حالا باز جای شکرش باقیه که دفتر حضرت آقا مصرف بستنی کذایی رو حرام اعلام کردن و ایشالا جمعش می کنن در آینده نزدیک(البته اگه برای نظر ایشون ارزشی قائل باشن این حضرات) وگرنه باید می نشستیم و خون دل خوردن آقا و امام زمان رو می دیدیم و ... واقعا چرا ما حزب اللهیا همیشه باید سر بزنگاه که کار از کار گذشت شروع کنیم به بیانیه دادن و تحصن و ...

واقعا عجب صبری خدا دارد! 

آقای شهردار من با شنیدن این خبر از خودم خجالت کشیدم از اینکه فقط اسمم مسلمونه ؛ از روی اونایی خجالت کشیدم که ماهی یبارم بوی گوشت از خونشون بلند نمیشه...

من خودم به شخصه چند وقته تصمیم گرفتم توی مجالس و عروسیایی که رنگ و بوی اسراف داره پر از ریخت و پاش الکیه شرکت نکنم...تا شاید یه ذره به اعتقاداتم جامه عمل بپوشونم و فقط شعار ندم

خدایا ما رو بخاطر همه قصورمون ببخش.

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

از بچگی یادم دادن هر حاجتی که دارم ضمانت بی برو برگرد مستجاب شدنش اینه که حضرت زهرا(س) رو به دو دست بریده علمدار کربلا حضرت عباس(ع) -سقای آب و ادب- قسم بدم...

توی روایات خوندم که " پیامبر اکرم(ص) روز قیامت على(ع) را طلبیده، مى‏فرماید: نزد فاطمه برو و به او بگو تا آنچه براى شفاعت – گناهکاران – در این روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر کند.

امیر مؤمنان نزد حضرت زهرا(س) آمده، مى‏فرماید: اى فاطمه، براى چنین روزى چه ذخیره‏اى، جهت شفاعت، آماده کرده‏اى؟
ایشان در جواب على(ع) مى‏فرماید:
«یا امیرَالمؤمنین، کَفانا لَاِجْلِ هذا اَلْمَقام اَلْیَدان اَلْمَقَطْوُعَتانِ مِنْ اِبْنى‏ الْعَبّاس»
اى امیر مؤمنان، دو دست بریده پسرم عباس براى مقام شفاعت من کافى است."

مولد العباس بن على(ع)، ص ۸۸٫

وقتی هم که به کربلا می خاستم مشرف بشم بهم گفتن امام حسین(ع) کوه صبره ولی حضرت عباس(ع) دلش کوچیکه و طاقت نداره که زائرش خیلی در تب تاب برآورده شدن حاجتش بمونه و سریع اجابت میکنه خواستشو! گفتن تو حرمش هر حاجتی که توی دلته ریز و درشتشو بدون خجالت بهش بگو مطمئن باش اجابت میکنه... 

اولین بار که رفتم حرم با صفاشو زیارت کردم هر چی حاجت دنیوی و اخروی بود ازش خاستم با تمام جزئیات! اما انگار یادم رفت ... یادم رفت بهش بگم که من طاقت ندارم دیر به دیر بیام زیارتش...دارم کم کم به سالگرد کربلایی شدنم نزدیک میشم و شدم مثه اون ماهی که از دریا جدا مونده و همش ملتهب و بی قراره و عطش دریا داره...نمی دونم شاید اون موقع داغ بودم و خواب بودم و نمی دونستم کجام و خبر نداشتم که اگه از اون جا جدا شم عطشش هلاکم می کنه...

حالا که دارم به سالگرد اون بهترین روزهایی عمرم نزدیک می شم یه حاجت بزرگ دارم و اونم اینه که دوباره و سه باره و چندباره مشرف بشم کربلا که عرش خدا روی زمینه... واس اجابتشم مادرم زهرا رو به دستان بریده عموی مهربونم عباس قسم میدم و مطمئنم که دست خالی برنمی گردم

رفقا توی شبای ماه خدا و لیالی قدر (ای خدا چقدر زود تموم شد) من همش از خدا میخاستم که کربلاییم کنه و کربلایی از دنیا ببره منو...چون ته ته این خاسته همون فلاح و رستگارییه که بنده های خدا دنبالشن... کلید رستگاری و ورود یه کله به بهشتو گفتم بهتون!!!!! برین حالشو ببرین!!!!! شب بیست و سوم ماه مبارک آقای میثمی توی مسجد ارگ واعظ بودن؛ میگفتن والله،باالله،تاالله،که گریه کن امام حسین میره بهشت اما چه بهشتی این بهشت درجه های مختلف داره اونایی که همینجوری گریه میکنن خدا یه بهشت واسشون آفریده تا برن توش بچرخن اما اونایی که لابلای این گریه هاشون واقعا به محضر امام حسین(ع) مشرف میشن به اون بالاترین جایگاه بهشت یعنی پیش خود ارباب میرن... اللهم ارزقنا...

یادمون نره که "کل یوم عاشورا ، کل ارض کربلا " خیلی جمله دقیقیه؛ خاهش میکنم ازش به سادگی نگذریم و در موردش تفکر و تدبر کنیم.

خیلی حرف زدم. ایشالا هیشکی کربلا ندیده از این دنیا نره

التماس دعا

یا زهرا

آخ جون.بالاخره کامپیوترم بعد از 2 هفته درست شد......

خیلی خوش حالم. 

خدا جون ممنون ولی حسابی تو این 2 هفته امتحانم کردیا!!!!!!!!

حسابی اعتیادم به این وسیله دنیایی کاهش پیدا کرد......

دوستان مغلطه نشه! خوش حالیم بابت انتخاب واحدمه چون اگه پی سی جون درست نمیشد باید آواره کافی نتها میشدم یا آویزون دوستان گرامی دایل آپی!!!!!!!



راستی خدایا طاعات همه بچه مسلمونا رو قبول کن و امیدوارم بهترین تقدیرها رو در لیالی قدر برامون رقم زده باشی.