بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست!
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
"بال"وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
مثل شهری که بروی گسل زلزله هاست
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
برایم داشت شعر میخواند در مدح مولایم علی و من داشتم خاطراتت را مرور میکردم ،حاجی! یکهو دید پلکهایم به لرزش افتاد...گفت برای اینکه برایت شعر خواندم بغض کردی؟ آخر سوز عجیبی داشت صدایش. هم دلم را برده بود به ایوان طلای مولا... هم...هم میدانی به کجای خاطراتت رسیده بودم همان آن؟ به همانجا که برای دوستت تعریف میکردی : " توی عملیات خیبر ، دستم که قطع شده بود،یکی گفت حسین میخوای شهید بشی یا نه.حس میکردم هر جوابی بدم همون میشه.یاد بچه ها افتادم.یاد عملیات . فکرکردم وقتش نیست حالا،گفتم نه.چشم باز کردم دیدم یکی داره زخمم رو میبنده."
حاجی! تو که هر چه بخواهی همان میشود... این درد دوری از تو ،این درد بی لیاقتی دارد میکشد مرا! برای رفتنم دعا کن!
پرواز همین و تمام.
×××××××××××××××××××××××××××××××××
بعدن نوشت : وقتی پدرت فردا عازم کربلا باشه و ینی اینکه سالشو جلوی شش گوشه اربابمون نو میکنه ، بیشتر از قبل همون درد بی لیاقتی که قبلن گفتم ، سنگینی میکنه رو سینه ت...

ألا و لا یحمل هذا العلم إلا أهل